شعر در مورد قدم زدن

شعر در مورد قدم زدن ,شعر در مورد قدم زدن زیر باران,شعری در مورد قدم زدن,شعر در مورد قدم زدن در پاییز,شعر نو درباره قدم زدن,شعر کوتاه در مورد قدم زدن,شعر در مورد تنهایی قدم زدن,شعر در مورد تنها قدم زدن,شعر درباره قدم زدن زیر باران,شعر زیبا درباره قدم زدن,شعر کوتاه درباره قدم زدن,شعر درباره تنها قدم زدن,شعر قدم زدن,شعر قدم زدن در پاییز,شعر قدم زدن زیر بارون

شعر در مورد قدم زدن

در این مطلب سعی کرده ایم حدود 100 شعر از اشعار زیبا را در مورد قدم زدن برای شما تهیه نماییم.برای دیدن این اشعار به ادامه مطلب مراجعه نمایید

طوفان نبودنت تنم را می تکاند

و من کوچه های بی تو بودن را

دست در دست خیالت قدم می زنم!

شعر در مورد قدم زدن

 وقتی قدم به زندگی

من گذاشتی

همه چیز تغییر کرد.

شعر در مورد قدم زدن زیر باران

هستی من!

این بار که راه بیفتیم،

دستهای هم را می گیریم،

قدمهایمان را یکی می کنیم،

و از زیبایی های مسیر لذت می بریم:

از رقص بیدهای مجنون در نوازش نسیم،

از آوای آب در ستایش صبح،

از بیقراری گنجشکها در هجوم سحر

شعری در مورد قدم زدن

بگو چگونه وابسته ی بودنت نباشم

که اینگونه زندگی ام را با من قدم می زنی

و خنده ات را بیخ گوشم جا می گذاری

شعر در مورد قدم زدن در پاییز

همین که می گویی “می روم”

وُ شبیهِ آمدنت قدم بر می داری، خوب است.

همین روزگاری که تو در حاشیه اش،

پرُ رنگتر از متنِ زندگی هستی، خوب است

شعر نو درباره قدم زدن

دوستت دارم

با خاطره ای که هرگز به خاطرم نیست

با قدم هایی که هنوز

قدم های تندِ نخستین دیدار است

با بوسه ای که هنوز

نخستین بوسه است

و دست هایی که کودکانه

جای شعر و نوازش را اشتباه می گیرند…

شعر کوتاه در مورد قدم زدن

قدم زدن در این شب گرم

حالت را خوب می کند ..

گل من!

گاهی نفس عمیق بکش و

نگذار تنم از حسودی بمیرد ..

شعر در مورد تنهایی قدم زدن

چه شب های درازی

اشک در هاون اندوه کوبیدم!

نخوابیدنم را

به پایِ قدم های نیامده ات بگذار

و خط عمیق پیشانی ام را

به حساب سرنوشت.

شعر در مورد تنها قدم زدن

بیا هم را دوست داشته باشیم….

هنوز خیابان های زیادی هست

که باید باهم قدم بزنیم و

شعرهای زیادی مانده که نخوانده ایم…

شعر درباره قدم زدن زیر باران

دلتنگی آدم را به خیابان می کشد

دلتنگم!

و مردم نمی فهمند

قدم زدن -گاهی

از گریه کردن غم انگیز تر است!

شعر زیبا درباره قدم زدن

به هوا نیازمندم

به کمی هوای تازه

به کمی درخت و قدری گل و سبزه و تماشا

به پلی که می رساند یخ و شعله را به مقصد

به کمی قدم زدن کنار این دل

شعر کوتاه درباره قدم زدن

باران که می بارد

دوباره شاعر می شوم

می توانم برایت شعری بگویم

از تمام حرفهایی که نمی زنم

از جاده هایی که

بی تو  قدم زدم

از پنجره هایی که از آن ندیدمت

از روزهایی که بی تو هدر شدند..

شعر درباره تنها قدم زدن

دست های نداشته ات را می گیرم

و به خیابان می‌روم، قرارمان همین بود، مگر نه؟

تو آن سوی شهر من این سوی شهر

، قدم بزنیم روی خیالِ هم.

بس که ممنوع است این عشق،

از بهشت که هیچ، از دنیا هم رانده می شویم.

شعر قدم زدن

در من

دیوانه ای جا مانده

که دست از

دوست داشتنت بر نمی‌دارد!

با تو قدم می‌زند

حرف می‌زند

می‌خندد

شعر می‌خواند

قهوه می‌خورد

فقط نمی‌تواند

در آغوش بگیردت

به گمانم

همین بی آغوشی

او را

خواهد کشت

شعر قدم زدن در پاییز

چقدر صدای آمدنِ پاییز

شبیه صدای قدم های تو بود

ملتهب، مرموز، دوست داشتنی…

چقدر هوای پاییز شبیه دست های توست

نه گرم، نه سرد، همیشه بلاتکلیف!

شعر در مورد قدم زدن

بیشتر بخوانید :

شعر در مورد کابل

شعر در مورد بی خوابی

شعر در مورد حق الناس

شعر در مورد خودم

اشعار محمد علی بهمنی